سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۷

دخترک خندان من

سه شنبه 10 اردیبهشت 1387

سلام دوستا ن خوبم دختر گل من که دیگه واسه خودش خانمی شده هر روز من رو از روز قبل بیشتر عاشق خودش میکنه.این روزا خیلی بیشتر از قبل من و باباش رو میشناسه و صدای من رو از هر جای اتاق که میشنوه به طرف صدا برمیگرده و گریه میکنه و میخواد بیاد بغلم که من از این کارش کلی کیف میکنم الهی مامان قربونش بره.لحظاتی که صدای خنده های قنشگش توی خونه می پیچه رو با هیچ چیز تو دنیا عوض نمیکنم و برای این همه نعمت خوب که خدا بهم داده خیلی شکرش میکنم.بازم میگم خدای مهربون شکر .به همه این خوشیها رو عطا کن.آمین




یکشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۷

واکسن شش ماهگی

یکشنبه اول اردیبهشت 1387

سلام من و بابا محمد دیروز دختر گلم رو با یک هفته تاخیر بردیم برای واکسن شش ماهگی و چکاپ.دکتر گفت که رشدش خیلی خوبه و در بالای نمودار قرار داره و گفت یواش یواش سوپ دادن بهش رو هم شروع کنید.جیگر مامان موقع واکسن زدن خیلی زیاد گریه کرد البته یک مقدارش هم به خاطر خوابالو بودن و گرسنه بودنش بود.الهی بمیرم چشمای بچم قرمز شده بود حسابی.وقتی از توی اتاق دکتر اومدیم بیرونهمه بچه ها ترسیده بودند.ولی خدا رو شکر بعدش شیر خورد و زود ساکت شد و خوابش برد.وقتی هم اومدیم خونه بهش استامینوفن دادم که تا الان خدا رو شکر تب نکرده فقط یه کمی نا آرومه و جای واکسنش هم یه کم سفت شده.قطره آهن رو هم براش شروع کردم.

قد:70 سانتی متر

دور سر :45 سانتی متر

وزن:8.5 کیلو گرم

(اگه تا الان به دخترم ماشالله نگفتید الان بگید)

دکتر گفت برای نه ماهگی دوباره بیاریدش تا چکش کنم.حالا این عکس رو ببینید


جمعه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۷

دختر شش ماهه ما

جمعه 30 فروردین 1387

بازم سلام بعد از کلی وقت من دوباره اومدم که از کارهای ساره جونم بنویسم .عزیز دل من شنبه 24ام شش ماهش تموم شد ولی اونروز چون مامانم و بابام رفتند حج نتونستم بنویسم بعدش هم سرم شلوغ بود تا امروز .جیگر من دیگه واسه خودش خانمی شده و کلی کارهای بامزه میکنه که ما کلی براش ذوق میکنیم.دو تا از دندوناش هم با هم داره در میاد که البته یه مقدار اذیتش میکنه و دلش میخواد که همه چیز رو گاز بگیره تا خارش لثه اش بر طرف بشه.
هنوز به طور کامل نمیتونه بشینه ولی میل به نشستنش خیلی زیاد شده و دیگه وقتی با تکیه به جایی میشونیمش خودش رو پایین نمیکشه.دیگه میترسم روی تخت خودمون تنها بخوابونمش چون کاملا حرکت میکنه و من میترسم که خودش رو بندازه پایین فقط توی تخت خودش با خیال راحت می خوابونمش.وقتایی که رو زمین میخوابونمش انقدر با مزه است من اینوری میخوابونمش میام میبینم کاملا برگشته به طرف مخالف خوابیده .کار بامزه اش هم اینه که پاهاش رو با دست میگیره و میاره بالا و هی به این وسیله میچرخه.کار بامزه اش موقع نشستن هم اینه که با سرعت خودش رو به سمت پاش پرت میکنه تا بتونه انگشت شستش رو بکنه تو دهنش الهی من قربونش برم.
خلاصه که زندگی ما رو خیلی شیرین تر کرده این فرشته کوچولو .الهی شکر.حالا این عکسها رو ببینید







سه‌شنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۷

روزهای خوب اولین بهار دخترکم


سه شنبه 20 فروردین 1387


بازم سلام هر روز که از زندگی دختر گلم میگذره بیشتر من و باباش رو عاشق خودش میکنه و ما هر روز بیشتر از روز قبل خدا رو به خاطر این نعمت بزرگ شکر میکنیم و دعا میکنیم که خدا به همه کسانی که آرزو دارند این نعمت بزرگ رو هدیه کنه .آمین

حالا از کارای عزیز دلم بگم .غذا خوردن رو کماکان روزی یک بار ادامه میده فقط کم کم داریم به حریره اش شیر اضافه میکنیم دیشب برای اولین بار سرلاک هم بهش دادیم.خیلی دوست داشت تا آخرش رو راحت خورد.دیگه هر وقت با ما سر سفره میشینه هر چیزی که ما بخوریم رو با میل نگاه میکنه و ما هم تا جایی که بشه میچشونیمش تا با مزه ها آشنا بشه.الان که من داشتم مینوشتم از خواب بیدار شد حالا هم توی بغل من نشسته و با هم داریم مینویسیم.

تو این چند روزه هر وقت هوا خوب بوده با بابا محمد با کالسکه بردیمش بیرون تا هوای بهاری استنشاق کنه.خیلی کالسکه رو دوست داره و وقتی توش میشینه حسابی به همه جا نگاه میکنه و ساکت میمونه.

این روزا داریم سعی میکنیم که بشونیمش اما دخترک گل من تمایل زیادی نشون نمیده و تا میشونیمش خودش رو به حالت خوابیده در میاره.

امروز برای اولین بار مدت طولانی توی روروئکش نشست.آخه من تا حالادقت نکرده بودم که میشه ارتفاع روروئکش رو تغییر داد امروز دایی جونش این رو فهمید.البته دخترم خیلی نتونست حرکت کنه فقط یه کم عقب عقب رفت و بعد از یه مدت هم ازش خسته شد وصداش در اومد که یعنی من رو از این تو در بیارید.

خوب این از کارهای جدید عزیز دلم .حالا این عکس رو هم ببینید

چهارشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۷

یه سلام بهاری






چهار شنبه 14فروردین 1387

سلام به همه عزیزان امیدوارم سال نو رو با خوبی و خوشی آغاز کرده باشید و با خوشی و سلامتی هم به پایان برسونید.ما روز جمعه از اولین سفر زندگی دختر کوچولومون برگشتیم.شکر خدا واقعا سفر خوبی بود و خیلی به ما خوش گذشت.خیلی هم به همه مخصوصا مامان جون و باباجون ساره زحمت دادیم.دخترم کلی هدیه های خوب گرفت که همین جا از همه تشکر میکنیم.حالا از سفرمون بگم که روز دوشنبه 27 اسفند ساعت 7:30 شب رفتیم شیراز.اونجا عمو و عمه ساره اومدند پیشوازمون و با هم رفتیم خونه.دستشون درد نکنه.(توی هواپیما یه غذای کودک غنچه و یه هواپیمای اسباب بازی به ساره دادند).اونجا خیلی به ما خوش گذشت و اولین سفر با دخترمون تبدیل به یک خاطره شیرین شد.ما خونه مامان جون بابا محمد هم رفتیم که اونجا هم خیلی زحمت کشیدندجلوی پای ساره گوسفند کشتند و کلی کادو بهش دادند که از اونها هم ممنونیم.ما صبح روز نهم هم به تهران برگشتیم.از اون روز هم مشغول کار و عید دیدنی رفتن بودیم تا الان که تونستم بیام و بنویسم.این از ماجرای سفر.
حالا یه خبر خیلی مهم و اونم اینکه دختر گل من در 167 روزگی یعنی روز یکشنبه 11 فروردین به جمع غذاخورها اضافه شد با فرنی آرد برنج کلی هم ازش عکس و فیلم گرفتیم.با روزی یک وعده و یک سر قاشق آرد برنج بدون شیر شروع کردیم تا بعد.خوب حالا این چند تا عکس رو ببینید