دوشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۷

هوهوچی چی


دوشنبه 21 بهمن 1387

سلام دوستان من دوباره اومدم تا از دخترک نانازم بنویسم.این روزا خیلی بامزه و خوردنی شده قربونش برم. حسابی خودش رو برامون لوس میکنه و توی دل هممون هر روز بیشتر جا میگیره.الهی خدا نگهدار همه این فرشته های کوچولو باشه که زندگی با اونها خیلی خیلی شیرینتر شده برامون.
کار جدید دخترکم اینه که این روزا پای ما رو میگیره و پشت سرمون میاد و با هم ق
طاربازی میکنیم و میگیم هوهوچی چی که عزیز دل مامانی هم تکرار میکنه هوهوهو و خیلی هم به این کار علاقه داره اما هنوز حاضر نیست به تنهایی تکیه گاه رو رها کنه و راه بیفته.وقتی وسط اتاق ولش میکنیم تند تند در حد چند قدم به سمتمون میاد و خودش رو توی بغلمون میندازه اما وقتی به جایی تکیه داشته باشه به هیچ وجه حاضر نمیشه به طرف ما بیاد مگه اینکه بشینه و بیاد.
کلمات جدیدش هم سی دی و بواو(همون برس خودمون )و عقیقققق هست که خیلی هم بامزه میگه قربونش برم .فعلا سین رو هم تک زبونی میگه.دیگه اینکه بعضی وقتها هم خیلی بامزه با خودش بازی میکنه و همینجوری یه کلماتی رو با خودش تکرار میکنه و من میتونم به کارهام برسم البته این حالت خیلی کم اتفاق می افته و تازگیها خیلی به من وابسته شده و همش داره پشت سر من هر جای خونه که برم و جلوی چشمش نباشم گریه میکنه که نمیدونم برای حل این مشکل چکار کنم چون حتی اگر به گریش توجه هم نکنم هم ساکت نمیشه.کار دیگه ای هم که میکنه اینه که دایی بزرگه یادش داده اینه که بهش میگه بع بع کن تا من هم تو رو بره بره کنم و دخترکم هم تند تند این کارو میکنه فداش شم.اینم چند تا عکس قشنگ از دختر گلی من

۳ نظر:

ناشناس گفت...

ba ba mikoni sheitoonake khale? gatar mishi? afarin khanoomi... zoodtar rah boro ta dele mamanet ab nashode

ناشناس گفت...

ساره خوشکلم، سلام
برات می نویسم که بدونی از روزی که اومدی درخشان ترین خورشید زندگی ما بودی و من روزهای سرد و سیاه امتحان جامع رو فقط به تو فکر کردم و عکسای وبلاگت رو صدها بار نگاه کردم تا امید بگیرم و زنده بمونم
به قول خودت ممون

ناشناس گفت...

ساره خوشکلم
از وقتی اومدی همه لحظه های سخت زندگی رو به تو فکر کردم
تو بزرگ ترین کمک خاله برای روزای امتحان جامع بودی
این روزا هر عکست رو صد بار نگاه کردم