دوشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۷

نرم نرمک میرسد اینک بهار

دو شنبه 19 اسفند 1387

سلام به همه بعد از این مدت طولانی که علتش خونه تکونی و یه مهمونی کوچیک بابت تولد محمد عزیزم بود اومدم تا دوباره از دخترک گلم بگم که توی این مدت انقدر پیشرفت کرده که امیدوارم همش یادم بمونه بنویسم.
توی این مدت حسابی توی راه رفتن پیشرفت کرده و دیگه حسابی هر جا دلش بخواد میره قربونش برم من البته گاهی زمین هم میخوره ولی زود بلند میشه و دوباره راه می افته عزیز دلم.دایره لغاتش هم حسابی زیاد شده و دیگه تقریبا ه
مه حرفهامون رو تکرار میکنه به عبارتی ما یه طوطی کوچولوی خیلی عزیز و دوست داشتنی توی خونه مون داریم که به خاطر وجودش هر روز خدا رو شکر میکنیم.لغات جدید دخترم رو بگم که شامل دایی و چایی و جااو(همون جارو که انقدر ازش میترسید و حالا خدا رو شکر خیلی بهتر شده)و ماهین(همون ماشین که از ماشینهای بزرگ هم خیلی میترسه)و ماهی و مغ(مرغ که خیلی هم دوست داره بچم)و مامایی(که تازگیها به من و مامانم میگه و به خاله جونش هم بعضی وقتها میگه به جای آلی میگه ماما)تازه دخترم خیلی هم باادبه و وقتی چیزی میخواد اگه یادش بندازیم میگه اوفن(همون لطفا خودمون)یادش دادم میگم مامان نسیبه رو چند تا دوست داری میگه ده آ یعنی ده تا آخه به همه میگه پن یعنی پنج تا.راستی به لباس هم میگه اباس و ماست رو هم دیگه میگه ماس آخه قبلن میگفت ما.تازه صدای جوجه رو هم یاد گرفته و میگم جوجو میگه ساره میگه جی جی.بهش میگیم اسمت چیه میگه سایی فداش بشم من.عاشق میوه است و خیا و ناانی رو خیلی دوست داره و نارنگی رو میاره میده به ما و میگه پوس یعنی پوستش رو بکنید تا من بخورم.عاشق روسری و دمپاییه و هر جا ببینه میخواد و به روسری میگه سر و به دمپایی هم تازگه آپایی.خاله جونش هم به خاطر این علاقه زیاد براش یه روسری خوشگل براش خریده تا دیگه به روسریهای ما کاری کاری نداشته باشه.دالی رو خودش تازگیها یاد گرفته و یهو از یه جایی با آدم به قول خودش دایی میکنه با تشدید بر روی ی.تا ده رو هم اگه سر حال باشه خیلی بامزه و کشیده به صورت دست و پا شکسته میشمره.مدتها پیش موس کامپیوتر رو بهش نشون دادم و گفتم موس امشب موس رو برداشته بود و میگفت مس.سین رو نوک زبونی میگه قربونش برم که خیلی بامزه میشه.به شدت به من وابسته است طوری که وقتی با هم تنها باشیم مدام به پاچه من چسبیده طوری که به هیچ کاری نمیرسم توی این روزهای خونه تکونی هم مامان عزیزم کلی کمکم کردند و ساره رو نگه داشتند وگرنه من اصلا به هیچ کاری نمیتونستم برسم.راستی گفتم اصلا یاد این افتادم که ساره خیلی بامزه وقتی نباید کاری رو انجام بده دستش رو تکون میده و میگه اصا با تشدید صاد.این رو وقتی یاد گرفته که میومد کنار گاز و دکمه جرقه رو پشت سر هم میزد و من بهش گفتم اصلا نباد دست بزنی.راستی دخترکم سیزده تا مرواری سفید توی دهن کوچولوش داره که با هم با مسواک انگشتی مسواکس میزنیم هر چند خانمی من زیاد هم خوشش نمیاد.عزیز دلم جلو جلو عیدیش رو که چند دست لباس خوشگل بوده از مامانی جون و خاله و عمو جونش گرفته که همین جا میگیم دستتون درد نکنه انشاالله جبران کنیم.بعد از این همه حرف زدن پیشاپیش سال جدید رو به همه دوستای خوبم تبریک میگم و امیدوارم سال خیلی خوبی داشته باشید
پ.ن:یه کار بامزه اش که یادم رفت بگم اینه که گوشی تلفن رو برمیداره و میگه ایو سیام(الو سلام)و بعضی وقتام میگه چطویعنی چطوری یا میگه اوبی یعنی خوبی و دیگه اینکه وقتی جوراب کسی رو روی زمین میبینه سریع میگه اه اه اه یعنی کثیفه و دست نمیزنه بیشتر اوقات.موقعی که قرآن یا اذان از تلویزیون پخش میشه سریع دستش رو میگذاره روی دماغ کوچولوش و میگه هاه یعنی همون هیس خودمون و میره جلووایمیسه ودستهاش رو به حالت دعا میگیره و دعا میکنه قربونش برم من