جمعه، مهر ۰۵، ۱۳۸۷

بازی وبلاگی خواب آسمانی

سه شنبه نهم مهر 1387

سلام دوستای خوبم من امروز اومدم تا توی یک بازی وبلاگی که از طرف مهسا جون مامان کوروش کوچولو بهش دعوت شدم شرکت کنم.ساره خیلی زیاد عکس توی خواب داره ولی چون فقط باید یکی از این عکسها رو انتخاب میکردم این عکس رو میگذارم که خودم خیلی دوستش دارم.این عکس بعد از یه حموم حسابیه توی دو ماه و نیمگی

دوشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۷

عسلک یازده ماهه من

دوشنبه 25 شهریور 1387

سلام دوستای خوبم دختر عزیز من دیروز یازده ماهش تموم شد و به سلامتی وارد آخرین ماه از اولین سال زندگیش شد.باورم نمیشه که به این زودی گذشت انگار همین دیروز بود که برای به دنیا آوردنش با بابا محمد و مامانی جون و بابایی جون مهربون ساره راهی بیمارستان شدیم و دو روز بعدش با ساره گلم برگشتیم خونه و زندگی جدیدی رو شروع کردیم که توش هر روز بیش از پیش خدا رو به خاطر دادن این فرشته کوچولو بهمون شکر میکردیم هر چند که هر چقدر هم خدا رو شکر کنیم باز هم کمه.انشاالله 120 سال زنده و سلامت باشی مامانی.
خوشگل مامان کلی کارهای جدید یاد گرفته قربونش برم.حالا دیگه وقتی بهش میگیم دست و پات رو نشون بده اونا رو میاره بالا و نشون میده. دندون و دماغ وگوشش رو هم درست نشون میده.چشم و ابرو و مو رو هم بلده فقط بعضی وقتا با هم قاطی میکنه این سه تا رو. البته مو رو بهتر بلده ودر مورد چشم هم بیشتر چشم دیگران رو نشون میده.تازه آهنگ ابرو گفتن رو هم در میاره قربونش برم .دیگه اینکه تازگیها فوت کردن رو هم یاد گرفته و خیلی بامزه فوت میکنه.یه روز پیش مامانم نشسته بود و مامانم سرشون رو خاروندند که یهو ساره هم شروع کرد به خاروندن سرش از اون روزاین کار رو یاد گرفته و وقتی میگیم سرت رو بخارون این کارو میکنه.وقتی برس میدیم دستش تندی شروع میکنه به زدن به سرش حالا بعضی وقتام برعکس میگیره ولی کاملا میدونه برس مال سره همیطور گل سر رو هم میدونه مال سره قربونش برم باهوشه ماشاالله.کماکان توی حرکت تنبله ولی با کمکهای فراوون دایی بزرگه بالاخره روز 20 شهریور یه کمی نشسته خودش رو کشید جلو(من هم اینجوری حرکت میکردم و چهار دست و پا نرفتم)از اون روز به سختی این کار رو ادامه میده البته خیلی کم.وقتی نباید کاری رو انجام بده مثلا نباید چیزی رو توی دهنش بکنه انگشتم رو جلوی صورتش تکون میدم و میگم نه که در بیشتر موارد حرفم رو گوش میده تازه یاد گرفته تا من میگم نه خودش تند تند انگشتش رو تکون میده.تازگیها اگه سر حال باشه خیلی بیشتر از قبل با خودش و اسباب بازیهاش سرگرم میشه و کاری به من نداره و با خودش حرف میزنه ولی وای به وقتی که نخواد بشینه پدر من رو در میاره همش جیغهای بلند میزنه و میخواد تو بغل من باشه .راستی لی لی حوضک رو هم بلده و خودش انگشتش رو میگذاره کف دستش و میچرخونه وقتی میگیم لی لی حوضک کن.آخرین کار بامزه اش هم این بود که دیشب مامانم بهش گفتند من رو بوس کن که لبش رو به حالت بوس کردن گذاشت روی صورت مامانم بعد من رو هم بوس کرد و چند بار هم این کار رو تکرار کرد.عجب پست طولانی شد ببخشید اگه خسته تون کردم.فعلا بای.