شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۷

امروز دخترکم یک سال و یک ماه و یک هفته و یک روز دارد

شنبه دوم آذر 1387

سلام دوستان دختر خوشگل من امروز برای اولین و آخرین بار در زندگی چهار یک در تاریخ عمرش دارد.عزیزدل مامانی هر روز کارهای جدیدی یاد میگیره و بیشتر دل ما رو میبره و من هر روز از خدا میخوام که لذت این لحظات شیرین رو نصیب همه کسانی که دوست دارند بکنه و هر روز خدا رو بیش از پیش بابت داشتن این هدیه آسمونی زیبا شکر میکنم.
دایره لغاتی که میگه البته به صورت دست و پا شکسته داره زیاد میشه البته در بعضی موارد فقط آهنگش رو میزنه ولی میتونه منظورش رو برسونه مثلا در مورد جارو برقی به خاطر اینکه خیلی ازش میترسه هر جا ببینه حتی توی تلویزیون نشونش میده و آهنگین میگه جارواما لغاتی که مفهومتر میگه:نینی و ننه(مامانم به شوخی بهش میگن ننه جان که یاد گرفته)هر جا چراغ روشن باشه نشون میده و میگه بق که منظورش همون برقه وقتی هم چراغ یا تلویزیون را خاموش میکنیم میگه آمو یعنی خاموش شد راستی شامپو و صابون رو هم آهنگش رو میزنه و کاملا میشناسه و اگه ببینه زود میگه .دمپایی رو به خوبی میشناسه چون تا چند وقت پیش همش برمیداشت و صاف میگذاشت توی دهنش خیلی باهاش کار کردم تا از سرش بیفته حالا بهش میگه پاپاپا و اگه کسی بهش دست بزنه انگشتش رو حسابی براش تکون میده یعنی نباید دست بزنی انگشت رو هم امشب مامانم یادش دادند ماشاالله خیلی زو یاد میگیره و وقتی میگیم انگشتت کو زود نشونمون میده. به شدت از حمام میترسه و ما هیچ کاری نتونستیم انجام بدیم که ترسش کم بشه .تازگیها با تلاش زیاد بنده که فکر کنم حدود هزار بار بهش گفتم ببعی میگه بع بع یاد گرفته و وقتی بهش میگیم ببعی میگه خودش میگه بع ولی هاپو رو زود یاد گرفت و وقتی میگیم هاپو میگه زود میگه هاپ قربونش برم من خلاصه که میخوام بگم عمر و روح و نفس مامانی من خیلی خیلی دوستت دارم .
نمیدونم چرا اجازه نمیده عکس بگذارم از دست این بلاگر

۴ نظر:

ناشناس گفت...

یک سال و یک ماه و یک هفته و یک روزگیت مبارک باشه عزیزم
:)

ناشناس گفت...

اول تولدش با کلی تاخیر مبارک
دوم خوبی خانوم خودت همگی خوبید
خداراشکر دختر ناز نازی اتانر ا ببوسید و عکس های تولدش را هم بگذار

ناشناس گفت...

شیرین زبون شدی پس.

ناشناس گفت...

سلام
نسیبه عزیزم خیلی خیلی دیر آپ می کنی .کاش می توانستی عکس بگذاری از ساره., و ما بتوانیم ببینیمش